معنی اشوب طلبی
لغت نامه دهخدا
اشوب. [اُ] (معرب، اِ) (از اسپانیولی) باقیمانده ٔ نسوج کتان و کنف.
- اُشوب القِنَّم، باقیمانده ٔ نسوج شاهدانه ٔ هندی. بنگ.
در برخی از لغت نامه ها این کلمه بصورتهای اُشْتُب ّ و اشطوپه و لشطوب نیز آمده است. (از دزی ج 1 ص 26). و رجوع به اشتب شود.
طلبی
طلبی. [طَ ل ِ بی ی] (ع ص نسبی) با یاء نسبت. نزد علماء علم معانی عبارت است از سخنی که به کسی که متردد در حکمی است القاء شده باشد، مانند آنکه به شخص متردد گوئی: اِن زیداً قائم ٌ، و تأکید در مثل این چنین سخن نیکو باشد. هکذا یستفاد من الاطول فی باب الاسناد الخبری. (کشاف اصطلاحات الفنون).
نام طلبی
نام طلبی. [طَ ل َ] (حامص مرکب) نامجوئی. شهرت طلبی. طالب و خواستار شهرت و معروفیت و آوازه بودن.
آسایش طلبی
آسایش طلبی. [ی ِ طَ ل َ] (حامص مرکب) آسایش جویی.
نان طلبی
نان طلبی. [طَ ل َ] (حامص مرکب) تکدی. گدائی. تقاضا:
خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریز
کآن حرص کآب رخ برد آهنگ جان کند.
خاقانی.
|| پول پرستی. مقابل نام طلبی. رجوع به نام و نان شود.
فارسی به عربی
اضطراب، اضطرابات، اهتمام، تشنج، جرس الانذار، صخب، غضب
فارسی به آلمانی
Alarm (m), Alarm, Alarmieren, Beunruhigung (f), Fehlersignal (n), Aufruhr (m), Randalieren, Zusammenrottung (f)
فرهنگ واژههای فارسی سره
خواهی
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
360